شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت ، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

نقطه کوچولو

تولدت مبارک

                                              تولدت مبارک نفسم                                                      خوش اومدی پسرم &nb...
2 آذر 1393

آخرین سونوگرافی

پسرم حالت چطوره؟ این روزا حسابی داری مامان رو اذیت میکنی. دیروز اول صبح رفتم واسه آخرین سونو حاملگی خوشبختانه زود نوبتم رسید مثل همیشه رو تخت دراز کشیدم و دکتر دستگاه رو گذاشت رو شکمم ، خدا رو شکر همه چیز خوب بود . سن بارداری : 38 هفنه و 4روز وزن شما گل پسری : 3کیلو و700 گرم وضعیت کیسه آب طبیعی بود ومشکل خاصی نداشتم. از دکتر پرسیدم که وضعیتم واسه زایمان چطوره ؟ گفت : طبیعی میتونی بیاری ( البته به همه این رو میگن ) ولی زمان دقیق اومدنت رو مشخص نکرد. به دکتر میگم میتونید عکس سونو رو طوری واسم چاپ کنی که بزرگش کنم واسه دیوار اتاق؟؟ دکتر انگار که یه حرف خیلی عجیب زده باشم (شایدم زدم ) گفت: چی میگی این چه عکسیه که بخوای بزنی...
6 مهر 1393

شب پراسترس

عزیزم ، پسرم ، بهترینم بازم دیشب حسابی مامان رو ترسوندی. البته بیشتر استرس بود دیروز بابا تایم کاریش بود و منم خونه مامان بزرگ بودم از ظهر به بعد یه جوری بودم همش شکمم درد میکرد صورتم قرمز شده بود نزدیکای عصر به مامان گفتم بازم انگار شکمم سفته گفت بریم دکتر اما قبول نکردم رفتم یه دوش گرفتم یه کم حالم بهتر شد توم شروع کردی به تکون خوردن . بعد شام تا بابایی فرصت داشت رفتیم پیاده روی هوا خنک بود و خیلی چسبید بعدش بابا رفت اداره ، هر سه تا خاله ها خونه ی مامان بودن منم دراز کشیدم که استراحت کنم اما همش دور نافم تیر میکشید و مدام میرفتم دسشویی ، آبجی ها نگران شدن گفتن بیا برو بیمارستان ببین چی میشه. آبجی زهرا که از همه بزرگتره گفت شاید ...
28 شهريور 1393

شیرین ترین لحظه

پسرم بازم برای من وبابایی بهترین لحظه ی زندگیمون رو رقم زدی. امروز بعد نهار شروع کردی به تکون خوردن اما اینبار تکونات فرق داشت کاملا میشد حرکاتت رو دید ، خیلی واضح و قشنگ پوست شکمم کشیده میشد و بدن نازت زیرپوست شکمم معلوم بود . واقعا صحنه ی زیبایی بود نمیشه دقیق گفت کدوم قسمت بدنت داره تکون میخوره اما گاهی یه قسمت گرد و سفت از این طرف شکمم به اون طرف میره ، گاهی هم زمان دو قسمت از شکمم تکون میخوره. عزیزترینم نمیدونی بابا چه حالی داشت وقتی واسه اولین بار اینقد واضح حرکت میکردی کلی نذر کرد واسه سالم بدنیا اومدنت . تو نگاه بابایی شوقی بود که تا حالا ندیده بودم خوشحالی تو نگاهش موج میزد. حالا همش صدات میزنه و میگه بذار تکون خوردنش ر...
26 شهريور 1393

روز بد مامان معصومه

سلام پسرم امروز باز رفتم دکترکه هم جواب آزمایشم رو نشونم بدم هم معاینه بشم. اولش که رفتم منشی گفت دکتر فعلا نیومده صبر کنید تا بیاید منم نشستم تا دکتر بیاد حدود نیم ساعت گذشته بود که دکتر اومد. وقتی نوبتم شد رفتم تو و اول جواب آزمایش رو نشون دادم گفتم :اینبار دیگه پروتینم خیلی اومده پایین دکترم خندید گفت : آره بعدم مثل همیشه وزن گیری که اینبار دکتر گفت : دوباره شروع کن قرص های مولتی ویتامین رو بخور وزن اضافه نکردی . بعدم رفتن روی تخت و شنیدن ضربان قلبت عشقم بعدش به دکترم گفتم از دیروز احساس میکنم شکمم سفت میشه این رو که گفتم دکتر شکمم رو با دقت معاینه کرد گفت سفت شدنای شکمت با چه فاصله ایه که گفتم دقت نکردم نمیدونم. گفت :...
23 شهريور 1393

من وپسرم در هفته 36

سلام نفسی این روزا حالت چطوره؟عزیزترینم دیگه داریم ماه آخر دوری رو میگذرونیم. ایشالله 4هفته دیگه انتظار تموم میشه. امروز وارد هفته 36 بارداری شدیم.  این روزا خوب داری رشد میکنی مامان حسابی سنگین شده ،دیگه فعالیت های روزانه ام به سختی انجام میگیره. تکون خوردنات کم شده اما هنوزم با هر حرکتت تمام خوشبختی دنیا رو احساس میکنم . در عوض بیشتر از قبل سکسه میکنی جیگرم. امروز صبح کلاس آموزشی داشتم قراره هر شنبه این کلاس برگزار شه ، چیزایی خوبی یاد گرفتم مثل ماساژ بدن یا حرکات کششی واسه زایمان راحت، ایشالله با کمک هم موفق میشیم و زایمان راحتی خواهیم داشت. بازم آزمایش پروتین داشتم رفتم جواب اونم گرفتم .خانمی که مسیول تحویل دادن...
22 شهريور 1393

ماه هشتم بارداری

امروز نوبت معاینه داشتم. معاینه ماه هشتم بارداری. الان تو هفته ی 32 م بارداری هستم . همه چی خوبه خدا رو شکر  2ونیم کیلو اضافه کرده بودم که الان 70 کیلو شدم با اینکه وزنم خارج از محدوده ی نرمال بود اما چون این ماه کم اضافه کرده بودم گفت اشکالی نداره. این ماه خوب گذشت دردی نبود . نه کلیه درد ،نه عفونت ،نه سوزش معده  قراره تا اخر هفته 34 یه سونو دیگه انجام بدم که وضعیت کیسه آب و حالتت معلوم شه . ایشالله که مشکلی نباشه. این روزا تمام حواسم به حرکاتته عزیزم حالا دیگه قشنگ میشه بعضی از اندامت رو حس کرد گاهی یه گوشه از شکمم یه برآمدگی کوچیک داره که خیلی شبیه پاته شایدم جای دیگه باشه. بعد تا میخوام دست بابایی رو روش بزارم تکون می...
23 مرداد 1393

مادرانه

این روزها بهترین دلخوشی زندگیم تکون خوردنای شما گل پسریه تکون خوردنت حالا دیگه کاملا معلومه با شدت لگد میندازی و وول میخوری طوری که چند وقت پیش وقت خواب بابایی گفت :چرا اینقد بدنت میپره ؟گفتم :نه بدنم نمیپره گفت :چرا میپره . همون موقع تو تکون خوردی و بابایی  گفت:ببین میپره . خندیدم و گفتم :این که من نیستم پسرته تکون میخوره  بابایی کلی ذوق کرد . بیشتر وقت خوابیدن مامان شروع میکنی به تکون خوردن طوری که واسه خوابیدن کلافه میشم و حتی گاهی التماست میکنم آروم بگیری.  خیلی شیطونی از تکونات معلومه بدجور لگد میندازی طوری که گاهی به خاطر تکونات همه ی بدنم میپره . حتی میتونم ساعت خواب وبیداریت رو تشخیص بدم . صبح ها نزدیکای 8 بی...
3 مرداد 1393