شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت شمارش روزهای شیرین قدکشیدنت ، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

نقطه کوچولو

پایان5ماهگی

1393/12/19 18:49
نویسنده : مامان معصومه
596 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پرهامم نفس مامان به سلامتی یک ماه دیگه رو پشت سرگذاشتی جشن

اما ماجراهای این ماه...

 

پرهام جونم اولین اتفاق شیرین این ماه تو آخرین روز 4ماهگیت اتفاق افتاد تمام روز مراقب بودم به خاطر آمپولت تب نکنی شب خاله فاطی وپارسا اومدن . پارسا کلی با توپت بازی کرد توم خوب بودی زیاد اذیت نکردی فقط وقتی شوهرخاله رو میدیدی گریه میکردیخطاتعجب البته تو روزهای آخر5ماهگی دیگه با شوهرخاله فاطی هم دوست شدی ودیگه گریه نمیکردیتشویق.

بعد رفتن خاله اینا وقتی داشتم باهات بازی میکردم یهو دهنت رو باز کردی و بووو کردی چقد من وبابایی ذوق کردیم وعکس گرفتیم ولی فقط چند روز اول بود بعدش اصلا این حرکت تکرار نشد.زبان

هنوزم یه کوچولو اذیت میکنی ولی دیگه وقت خواب لازم نیست من وبابایی بگیریمت بغل تا بخوابی معمولا یه کم گریه میکنی شیر میخوری و میخوابی .محبت

وقتی از خواب بیدار میشی کلی صدای جیغ از خودت در میاری وبازی میکنی . تازگیا کلی گریه میکنی که رو شکم بخوابی همه میگن زوده نذار اما تو قبول نمیکنی منم میذارم خوابت ببره بعد به پهلو میخوابونمت.

وقتی توجمع باشیم خیلی باکنجکاوی همه جارونگاه میکنی توخونه بابا بزرگ وقتی نوه ها با هم بازی میکنند تو گریه میکنی که بری تماشا کنی.چشمک

حالا کامل دور خودت میچرخی وقتی رو شکم هستی داری کم کم یاد میگیری خودت رو بکشی جلو پاهات روتکون میدی اما دستات رو یاد نگرفتی.

اوایل خیلی بیقرار بودی همش بغل من یا بابا بودی همه میگفتن دندون در میاری ولی فعلاخبری نیست تمام علایم دندون درآوردن رو داری همش آب دهنت میاد همه چی رو میذاری دهنت (تازگیا یا پتوت رو میخوری یا اگه بتونی لباست رو بالا میاری میخوریخندونک)واست دندون گیرخریذیم ولی هنوز از دندون خبری نیست هرچند لثه ات سفید شده و ورم کرده .

هرکی میبیندت میگه لاغر شدی غمگینالبته همیشه این رو میگن همش میگن شیرت کمه شیرخشک بده غذا بده اما شیر خشک دوست نداری نمیخوری غذام زوده البته از دیروز شروع کردم به غذا دادن هرچند زیاد دوس نداری

ولی عاشق خوردن سفره هستیزبان استخونم میدم دستت دوس داری پرتقال و سیبم دوس داری.

دیگه کم کم دارم آمادت میکنم واسه نشستن . تو روروک هم میذارمت اوایل عقب عقب میرفتی یه کم یاد گرفتی جلو جلو بیای.

داشت یادم میرفت بالاخره راضی شدم موهات رو کوتاه کنم آخه خیلی بلند ونامرتب شده بود واسه همین یه پنجشنبه من وبابایی بعد اینکه کلی عکس ازت گرفتیم موهات رو کوتاه کردیم.

اینم عکسایی که گرفتیم

پسندها (1)

نظرات (3)

محمد
20 اسفند 93 11:49
**** این روزها فروشگاه اینترنتی تلیپ تا 30 درصد تخفیف داره **** تنوعات محصولات را از ما بخواهید. انواع لوازم آشپزخانه، ظروف نگهداری غذا، آماده سازی کیک و دسر، وسایل پذیرایی انواع ظروف تفلون زرساب لوازم برقی با برندهای مختلف : Hamilton، samsung , … محصولات ماهواره ای مانند آب پخش کن ایزی جت، تیبل میت جعبه دار، نایسر دایسر اصلی لوازم سفر همچنین با مجله تلیپ از انواع غذاها و دستورات آشپزی مطلع شوید. به ماهم سر بزن.
الهه مامان مبین
27 اسفند 93 18:54
خداوندا ، در این آخرین روزهای سال دل دوستان عزیزم را چنان در جویبار زلال رحمتت شستشو ده که هر کجا تردیدی هست ایمان هر کجا زخمی هست مرهم هر کجا نومیدی هست امید و هر کجا نفرتی هست عشق جای آنرا فرا گیرد ، آمین . . . سال جدید رو تبریک میگم و از همینجا روی ماهتون رو میبوسم دوستون داریم زیااااااااااااااااااااااااااااد
˙·٠•●♥مامان بابای ضحا♥●•٠·˙
14 فروردین 94 18:30
سلام عزیزم اولین بهار جوجه طلایی تون مبارک انشاالله زیر سایه پدر مادر سالم و سلامت باشه نی نی تون تقریبا هم سن دختر منه